بهارانه

دست نوشته ها و اشعار

دست نوشته ها و اشعار

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

درپای صبرخودبنشستیم
چون کوه پرشکیب دماوند
دیدیم
بادیدگان خود
هرگزنمی توان
به بندکشانید،رسم فصول را!؟
پائیز باهمه نیرنگهای خود
منکوب شد،
دربرابریکرنکی بهار
فرصت ندادندش
دستان سبزبرون آمده زخاک
تاداس برنهد.باردگر
به تن سبز ساقه ها؛
چونان به عادت دیرینس
و"بازی چرخ،" شکستش بیضه درکلاه
زیراکه عرض شعبده بااهل رازکرد."


ت.پویا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۶
ت. پویا

بیاتادراین بزم شبانه
لحظه لحظه حضور،رفیقان را
بنوشیم تاجرعه آخر.
چهره خندان یاغمگینشان را
ببوئیم،و؛
گازبزنیم؛چون سیب
شاید،زندگی،همین باشد!
درچشمانشان بنگریم و؛
ذره ذره حلاوت عشقشان را
درکام بریزیم،تامست شویم!
من،بابی پروائی چنین خواهم کرد
بگذارازاین عشق دیوانه شوم
وچنینم پندارند
وقتی تونباشی!
ومانباشیم!
عقل،به چه کارمان می آید!رفیق
شاید،زندگی همین باشد!؟


ت.پویا
به بهانه گردهمائی96/5/31تقدیم به یاران جان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۱
ت. پویا

به یقین
اگرعشق نبود
جهان خلق نمی شد
عشق یعنی؛ درهم شدن
ویکی شدن
چه کسی می تواند،این راانکارکند!؟
آن کس که چنین کند!
چشمانش رابرحقیقت می بندد
چونان خفاش،
که،ازنورمی گریزد
چه کسی می تواند،این راانکارکند!؟


ت.پویا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۰
ت. پویا

ازلحظه ای که تصویرتو،
درقاب جان من افتاد
هرگز
خودرانیافتم
به هیئت دیرینم!
حیران ورهاشده
چون چرخه عصاران
برگردخویش
می گردم ومی چرخم
وبردوش می کشم
حجم سنگین سرگردانی را


ت.پویا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۵۷
ت. پویا

شب، بلندآمده دراین وادی
نیست یکدم خبرازآبادی
دل من بسته به راهی دگراست
راه رازگل سرخ
دیرگاهیست دراین دیرخراب
خبرازدلشدگان نیست که نیست!
بودآیاکه به سان پیرار
باز،گردند،همه اهل خرد؟
همه چاپرشودازشادی وشور
مردم بالادست مهررابوبکشند
مهربانی راهم
عشق قسمت بشود؟بین همه
یک پیاله ازنور
به تساوی برسد،دست همه؟
قاصدک دادخبر
اندکی صبرسحرنزدیکست.
من امیدم همه برگفته اوست
که خبرداد،درآن ،"خلوت شب
"نوبت پنجره هاست
اندکی صبر،سحرنزدیکست"


ت.پویا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۵۶
ت. پویا

دیرگاهیست درکشاکش و جنگ
شب به قلاب صبح افتاده
به تقلاکه در'بردخودرا،
می زندسخت بردرودیوار
هرچه اهریمن است و کژرفتار
هرچه بازیگراست وبدکردار
چنگ، انداخته، به دامنشان
تا که شایدرهدازاین ادبار
لیک شاید که اونمی داند
یاکه می داندو'سرش درکار
من براین باورم که دراین بین
آنکه پیروزمی شود صبح است
می شودسربلندازاین پیکار
به فنامی رودتن شب تار


ت.پویا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۵۵
ت. پویا

لختی درنگ بایدمان
لختی درنگ،
بادیدگان باز
ببینیم؛
درگردش فصول
پائیز،دربهار
به جلوه گری آمده دوباره
با،داس حادثه دردست
بنشسته،
درانتظارفرصتی دگرباره
شاید!دروکند،حاصل این
مرغزاررا
اینک گلبرگ های دروغین را
بنشانده،بردرخت کهنسال معرکه
اما،یقین دارم
"گرعرض شعبده بافدبه اهل راز
بازی چرخ بشکندش بیضه درکلاه"
لختی درنگ
بایدمان
لختی درنگ.


ت.پویا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۴
ت. پویا

به من بگو
آیا گلی مانده است؟
برای بوئیدن
یاجان شیدائی،
برای عاشق شدن؟
قبله ام را،گم کرده ام
دراین برهوت!؟
تنهاتومانده ای،نازنین
توپناهگاهم باش
به من بگو
به کدامین سو،نمازبگزارم؟
ای که گیسوانی
استوار داری
به بلندای تاریخ.


ت.پویا96/5/1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۵۴
ت. پویا