دیدار
شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۰۱ ق.ظ
بیاتادراین بزم شبانه
لحظه لحظه حضور،رفیقان را
بنوشیم تاجرعه آخر.
چهره خندان یاغمگینشان را
ببوئیم،و؛
گازبزنیم؛چون سیب
شاید،زندگی،همین باشد!
درچشمانشان بنگریم و؛
ذره ذره حلاوت عشقشان را
درکام بریزیم،تامست شویم!
من،بابی پروائی چنین خواهم کرد
بگذارازاین عشق دیوانه شوم
وچنینم پندارند
وقتی تونباشی!
ومانباشیم!
عقل،به چه کارمان می آید!رفیق
شاید،زندگی همین باشد!؟
ت.پویا
به بهانه گردهمائی96/5/31تقدیم به یاران جان.
۹۶/۰۵/۲۸