بهارانه

دست نوشته ها و اشعار

دست نوشته ها و اشعار

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

هشدار

سه شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۲۹ ق.ظ

دیرگاهی است چاوش رسیده
بردرکومه من
می زندبانک که ای خفته برخیز
گاه رفتن رسیده
گوش های من، اماچه سنگین!
ره براین بانک برمی گشاید
هم چوآهنگ گنگی
که ازسر
می نوازدکسی ازره دوردرصور
چاوش امادوچندان
سخت برکوبه می کوبدو
سخت آهنگترازدهانش
همچورعدغضبناک دوشین
می زندبرسرمن
که ای خفته،درخواب
مجالی نداری تودیگر
زودبرخیزازین خواب سنگین
گاه رفتن رسیده
وقت رفتن به سوی حساب است
محتسب منتظرباکتاب است!
رعشه افتادازین بوق انذار
بردل من
خواب بربست، رخت ازتن من
چون که چشمم به بالاوپائین
بستر،ورافتاد
چارسوی اتاقم
چوگردون دوار
چرخ می زدهمی برسرمن
گوئیاچرخ نیلوفری بود
که می گشت دربرمن
آه من خواب بودم یاکه بیدار!؟
این چه حالی است
که آمد،برسرمن!؟
ناگهان بانک زدازدگرسو
زودبرخیز
زلزله است این
که آغازگشته
سرورمن


ت.پویا96/9/29

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۲۶
ت. پویا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی